افلاس عِنان از كف تقوا بِرُبايد با گرسنگى قوّت پرهيز نمانَد
سعدي
1.رسولخدا صلى الله عليه و آله:
كادَ الْفَقْرُ انْ يَكُونَ كُفْراً «كافى، ج 2، ص 307»
فقر، به كفر ورزيدن نزديك است.
2. رسولخدا صلى الله عليه و آله:
الْفَقرُ سَوادُ الْوَجْهِ فِى الدَّارَينِ « بحارالانوار، ج 72، ص 30»
فقر، مايه روسياهى در هر دو جهان است.
3. امام على عليه السلام:
انَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدّينِ مَدْهَشَةٌ لِلعَقْلِ داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ «نهجالبلاغه، حكمت 319»
فقر و ندارى باعث كاستى در دين و سر گشتگى خرد و ايجاد كينه و دشمنى است.
گـــرگ گـــرسنه چــو گــوشت يافت نپرسد كاين شتر صالح است يا خرِ دجّال
«سعدى»
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش كاندرين ديرِ كهن كار سبكباران خوشَ ست
حافظ
دلا راهت پر از خار و خسك بي گـــذرگــــاه تــو بــر اوج فلك بـــي
شب تار و بيــابــان دور منــزل خوشا آنكس كه بارش كمترك بي
«باباطاهر»
* امام على عليه السلام:
الزُّهْدُ فِى الدُّنْيا الرَّاحَةُ الْعُظْمى «غررالحكم، حديث 328»
زهد و دل كندن از دنيا، بزرگترين آسايش است.
*امام صادق عليه السلام:
جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فى بَيْتٍ، وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا «بحارالانوار، ج 73، ص 49»
همه خير در يك خانه نهاده شده و كليد آن بىاعتنايى به دنيا قرار داده شده است.
صبر بر فراق
علامه طباطبائي از قول استادشان مرحوم آقاي قاضي مي فرمودند:
« من از باباطاهر تعجب مي كنم كه در شعرش چنين سروده:
يكــي درد و يكـي درمــان پسنـــدد يكـي وصـل و يكي هجران پسندد
من از درمــان و درد و وصل و هجران پسنـــدم آنچـــه را جانان پسندد
چه طور باباطاهر گفته است: اگر جانان، هجران را پسندد، من هم آن را مي پسندم.؟!
چگونه انسان مي تواند اين را بپذيرد؟! عاشق بر هر چيز صبر مي كند اما بر فراق، صبر نمي تواند كرد.
مولا علي عليه السلام در دعاي كميل مي فرمايد: مولا و آقاي من! گيرم بر عذاب تو صبر كنم؛ بر دوري تو چگونه شكيبا باشم؟! »
اگر غم را چو اتش دود بودي جهان تاريك بوي جاودانه
درين گيتي سراسر گر بگردي خردمندي نيابي شادمانه
شهيد بلخي
بله دوستان رنج و سختي جزو زندگي است. همين سختي هاست كه باعث رشد و حركت و سير ميشود. خداوند در سوره بلد چنين اورده است:
لَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ فِي كَبَدٍ(بلد/4)
اندر بلاي سخت پديد آرند فضل و بزرگ مردي و سالاري
اين بيت مطابق با اين سخن مولاعلي عليه السلام است:
في تَقَلُّبِ الاْحْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ(نهج البلاغه؛ حكمت217)
در دگرگوني احوال جوهر مردان آشكار مي شود.
گـر بـر سـر نفـس خـود اميرى مردى *** ور بـــر دگـــرى نكتــه نگيــــرى مردى
مــردى نبـود فتــــاده را پـــاى زدن *** گــر دسـت فتـــادهاى بــگيــرى مـــردى
پورياي ولي
«پورياي ولي» پهلوانى بود كه در شهر خودش هيچ كس با او قدرت مقابله نداشت. او به بلاد ديگر رفت و همه جا پهلوانان را مغلوب نمود. آن گاه به قصد پايتخت حركت كرد تا پهلوان آنجا را نيز مغلوب سازد و خود به جاى او بنشيند.
آوازه قدرت او به اطراف رسيده بود و به اين سبب، وقتى بسوى پايتخت حركت كرد، در دل پهلوان آنجا رعبِ بسيار پديد آمد و مهموم و متفكّر شد. مادرش آثار غصّه و حزن را در او ديد و از ناراحتى او سئوال كرد. وى علّت ناراحتى خود را بيان نمود.
مادرش كه زنى صالحه و بااعتقاد بود، متوسّل شد و هر روز نذرى مىكرد. روزها حلوا مىپخت و بر دروازه شهر، فقرا و ضعفاى از راه رسيده را اطعام مىكرد؛ تا روزى كه پوريا به دروازه شهر رسيد؛ ديد زنى آنجا نشسته است و طبقى از حلوا پيش رو دارد. نزديك آمده از قيمت آن پرسيد. زن گفت: فروشى نيست، بلكه نذر است. پوريا پرسيد: براى چه نذر كردهاى؟
زن گفت: فرزندم، پهلوان پايتخت است و اكنون پهلوانى تصميم دارد به اين جا آيد تا او را مغلوب كند؛ اگر چنين شود، مال و اعتبار ما هر دو بر باد مىرود. پوريا ديد كه زن متوسّل به حضرت حق شده است. اينجا بود كه آيه:
«يا اَيُّها الَّذينَ امَنُوا كُونُوا اَنْصارَ اللَّهِ »(صف/14) به خاطرش آمد.
با خود انديشيد كه اگر اين جوان را به زمين زنم، پهلوان پايتخت سلطان خواهم شد، و اگر نفس را به زمين زنم، پهلوان پايتخت خدا مىشوم؛ پس با خود گفت: براى رضاى خدا اين پيرزن را نااميد نمىكنم.
آن گاه روى به زن كرد و گفت: مادر نذرت قبول است. چهل دست پرورده همراه داشت، حلوا را ميان آنان تقسيم كرد و سپس به شهر وارد شد.
در روز موعود، پهلوان پايتخت با رنگى پريده براى كشتى گرفتن با پوريا حاضر شد.
دست پروردههاى پوريا به او گفتند: ما به ميدان او مىرويم و كار او را مىسازيم و بسيار اصرار كردند؛ امّا پوريا نپذيرفت و گفت: اين كار خود من است و كار ديگرى نيست.
پوريا چون به ميدان رفت، همّت به زمين زدن نفس خويش گماشت. پهلوان پايتخت با او به نبرد برخاست، پوريا خود را سست نمود و حريف او را بيازمود و ديد كه بسيار سست است. دوباره آزمايش را تكرار كرد و چون قوى دل شد، يك باره پوريا را بلند كرد و به زمين كوبيده و روى سينهاش نشست. به محض آن كه پشت پوريا به خاك رسيد، رازهايى براى او منكشف شد.
افتــادگى آموز اگر قابل فيضى**** هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است
گرچه آن جوان، پوريا را به خاك انداخت؛ امّا خداوند او را از اولياء پاك قرار داد.
توبه: در لغت به معناي رجوع و بازگشت است.
توبه در اسلام داراى شرايطى است؛
الف) ترك گناه
ب) پشيمانى از گناه
ج) تصميم بر انجام ندادن دوباره گناه
د) تلافى و جبران گناه. ( مفردات راغب، ص 76)
قرآن در آغاز سوره هود مىفرمايد:
و ان استغفروا ربكم ثم توبوا اليه (هود / 3.)؛
و از پروردگار خود آمرزش بطلبيد، سپس به سوى او بازگرديد.
انسان نخست بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد، نخست هرگونه معبود باطل را از قلب خود بزدايد و سپس معبود حق را در آن جاى دهد، به قول حافظ:
تا نفس، مبــرّا ز نــواهى نـكـنى دل، آئينــه نــور الهـــى نكــنى
در آيات بسيارى، مردم به استغفار و طلب آمرزش از درگاه خدا دعوت شدهاند.در اينجا به ذكر چند آيه مىپردازيم:
والّذين اِذا فَعَلوا فاحِشَة اَو ظلموا اَنفُسهم ذكروا الله فَاستَغفروا لِذُنوبِهم(آل عمران / 135)؛و از نشانههاى پرهيزكاران آن است كه: هرگاه مرتكب عمل زشتى شوند، يا به خود ستم كنند، به ياد خدا مىافتند و براى گناهان خود از خدا طلب آمرزش مىكنند.
و من يَعمَل سُوء او يَظلِم نَفسَه ثُمّ يَستغفِرِ الله يَجد الله غَفوراً رَحيماً(نساء / 110.)؛كسى كه كار بدى انجام دهد، يا به خود ستم كند، سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت.
خنك آن دم كه كند حق گنهت طاعت مطلق خنك آن دم كه جنـايـات عنـايات خـدا شد
مولوي
وعد الله الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ لَهم مَغفِرةٌ و اجرٌ عظيم(مائده / 9)؛خداوند به آنها كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند وعده آمرزش و پاداش عظيمى داده است.
قل يا عِبادِىَ الَّذينَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَة الله إنّ الله يَغفرُ الذُّنوبَ جَميعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحيم(زمر / 53.)؛ بگو اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد، از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مىآمرزد و او بسيار بخشنده و مهربان است.
و اِذا سَئَلكَ عِبادِى عَنّى فَانّى قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَليَستجيبوا لِى وليُؤمِنوا بى لَعلَّهُم يَرشُدون (بقره / 186.)؛ هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سوال كنند، (بگو) من نزديكم به دعا كننده به هنگامى كه مرا مىخواند پاسخ مىگويم، پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند و به مقصد برسند.
از لطايف و نكات بسيار ظريف در نزديك بودن خدا به انسان اين كه در اين آيه خداوند هفت بار، امور را به ذات پاك خود، بدون واسطه نسبت داده است: بندگان من، درباره من، من نزديكم، مرا مىخواند، من پاسخ مىگويم، دعوت مرا اجابت كند، به من ايمان آورد.
يار نزديكتر از من به من است وين عجب بين كه من از وى دورم
اين بيت گلستان سعدي در باب دوم (اخلاق پارسايان) آمده است كه شايسته است در ذيل به حككايت آن نيز اشاره اي داشته باشيم:
حكايت
در جامع بعلبك بودم. يك روز چند كلمه به عنوان پند و اندرز براي جماعتي كه در آنجا بودند، مي گفتم، ولي آن جماعت را پژمرده دل و دل مرده و بي بصيرت يافتم كه آن چنان در امور مادي فرو رفته بودند كه در وجود آنها راهي به جهان معنويت نبود. ديدم كه سخنم در آنها بي فايده است و آتش سوز دلم، هيزم تر آنها را نمي سوزاند. تربيت و پرورش آدم نماهاي حيوان صفت و آينه گرداني در كوي كورهاي بي بصيرت، برايم، دشوار شد، ولي همچنان به سخن ادامه مي دادم و در معنويت باز بود. سخن از اين آيه به ميان آمد كه خداوند مي فرمايد:
و نحن اقرب اليه من حبل الوريد:
و ما از رگ گردن، به انسان نزديكتريم.
*****
دوست نزديكتر از من به من است
وين عجبتـــر كـــه مـن از وي دورم
چه كنم با كه توان گفت كه دوست
در كنـــار مـــن و مـــن مهجــــورم
من از شراب اين سخن مست و فضاله قدح در دست كه رونده اي بركنار مجلس گذر كرد و دور آخر در او اثر كرد و نعره اي زد كه ديگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس بجوش. گفتم:
اي سبحان الله ! دوران باخبر، در حضور و نزديكان بي بصر، درو!
طلب آمرزش و انجام گناه:
توبه بر لب سبحه بر كف دل پر از شوق گناه** معصيت را خنده مي آيد ز استفار ما
امام رضا عليه السلام مي فرمايد:المستغفر من ذنبٍ و يفعله كالمستهزئ بربّه(اصول كافي)
«كسي كه از گناه آمرزش مي طلبد در حالي كه ان را انجام ميدهد؛ مانند كسي است كه پروردگار خويش را مسخره مي كند»
اي كه پنجاه رفت و در خوابي ** مگــر ايــن پنـج روز ريابي
سعدي
قال عليٌ (عليهالسّلام): «الفُرصَه تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَيّر» (نهجالبلاغه فيض، ص 1086)
«فرصت مانند ابر از افق زندگي ميگذرد، مواقعي كه فرصتهاي خيري پيش ميآيد غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد».
** خلاصه استفاده از فرصتهاي مناسب و بهرهبرداري از شرايط مساعد، پايه اساسي موفقيت و پيروزي بشر در جميع شئون مادي و معنوي است، عاقلترين مردم كساني هستند كه همواره از شرايط موجود استفاده ميكنند و هيچ فرصتي را به رايگان از كف نميدهند.
آنكه تو را توشه ره مي دهد از تو يكي خواهد و ده مي دهد
مخزن الاسرار
اين بيت بر گرفته از اين آيه قراني است:
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا (انعام/160)
هر كس يك نيكي بياورد، ده پاداش مي گيرد.
اين قافلـــــه عمر عجب مي گذرد
درياب دمي كه با طرب مي گذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را كه شب مي گذرد
مضموناين رباعي خيام چقدر شبيه و بهره گرفته از كلام اميرمؤمنان است كه:
بادِرِالفــرصهَ قَبل ان تكون غصّه. (فــرصت را غنيمت دان پيش از آن كه از دست رود و انـــدوهي گلوگير شود.)
(نهج البلاغه 31. )
و شعري است منسوب به آن حضرت كه:
مافات مضي و ماسيئاتيك فاين
قم فاغتنم الفرصه بين العدمين
معناي بيت عربي منسوب به امام علي (ع) چنين است: آنچه از دست دادى، گذشته است و آينده هنوز نرسيده (بيجا غصه آن را مخور) هم اكنون برخيز و اين لحظه را كه از هر دو طرف به نيستي ميرسد، غنيمت بشمار.
از دي كــــه گـــذشت هيـچ از او ياد مـكن
فــردا كــه نيـامـــدست فـــرياد مكــن
بـــرنامــده و گــذشتــه بنيــاد مـكــن
حالي خـــوش بــاش و عمــر بر باد مـكن
قرآن كريم مي فرمايد:
لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ حديد/23
(تا بر آنچه از دستتان مي رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مي آيدشادماني نكنيد و خدا هيچ متكبر خود ستاينده اي را دوست ندارد )