قرآن كريم: «وَ امَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَانَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى».( نازعات/ 40 و 41)
آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوى باز دارد، بىگمان بهشت جايگاه اوست.
2. رسولخدا صلى الله عليه و آله:
الْمُجاهِدُ مَنْ جاهَدَ نَفْسَهُ فِى اللَّهِ (كنزالعمّال، حديث 11261)
مجاهد كسى است كه به خاطر خدا با نفس خود مبارزه كند.
3. رسولخدا صلى الله عليه و آله خطاب به گروهى كه از جهاد بازگشته بودند، فرمود:
قَدِمْتُمْ خَيْرَ مَقْدَمٍ، وَ قَدِمْتُمْ مِنَ الْجِهادِ الْاصْغَرِ الَى الْجِهادِ الْاكْبَرِ، مُجاهَدَةَ الْعَبْدِ هَواهُ (همان، حديث 11260)
خوش آمديد، از جهاد كوچك به ميدان جهاد بزرگتر قدم گذاشتهايد؛ جهاد بنده با هواى نفس خويش.
__________________________________________________
بكش، مگذار كاين سگ پير گردد كه چون شد پير، غافلگير گردد
خلاف نفس و عادت كن كه رستى.
«شبسترى»
دعوى ايمان كنى و نفس را فرمان برى با على بيعت كنى و زهر پاشى بر حسن
«سنائى»
شاخ امل بزن، كه چراغى است زود مير بيخ هوس بكن، كه درختى است كمبقا
«خاقانى»
رسولخدا صلى الله عليه و آله:
اعْدى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتى بَيْنَ جَنْبَيْكَ (تنبيه الخاطر، ج 1، ص 259)
دشمنترين دشمن تو، نفسى است كه در ميان دو پهلوى توست.
چو تو در دست نفس خود زبونى منال از دست شيطان برونى
از اوّل، نفس خود را كن مسلمان پس آنگه لعن كن بر كفرِ شيطان
چو ميدانى به معنى لعن، دورى است به دل زو دور شو، لعن زبان چيست
تو نفس خويش را لعنت كن اى دوست كه دشمنتر كست از دشمنان اوست
«پورياى ولى»
دشمن تو نفس توست، خوار كن او را تا نشود چيره و قوى به تو دشمن
«حاج سيد نصراللَّه تقوى»
* رسولخدا صلى الله عليه و آله:
كُلُّ امْرِ ذى بالٍ لايُبْدَأُ فيه بِبِسْمِ اللَّهِ[الرَّحْمنِ] الرَّحيمِ اقْطَعُ (كنزالعمال، حديث 2491)
هر كار مهمّى كه با «بسماللَّه الرحمان الرحيم» آغاز نشود، بىفرجام است.
بسم الله الرحمن الرحيم هست كليد در گنج حكيم
نظامي
امام على عليه السلام:
ذِكْرُاللَّهِ مَطْرَدَةُ الشَّيْطانِ (غررالحكم، حديث 5162)
ياد خدا، مايه راندن شيطان است.
امام صادق عليه السلام:
انَّ الصَّاعِقَةَ لاتُصيبُ ذاكِراً لِلهِ عَزَّوَجَلَّ
صاعقه به يادكننده خداى عزّوجلّ گزند نمىرساند.
از گفتن لاحول گريزند شياطين.
«معزّى»
2. ديو بگريزد از آن قوم كه قرآن خوانند.
«حافظ»
ذكر خدا كنى، بلا را از خود جدا كنى.
ذكرِ ذاكر، حفظ جان ذاكر است.
يادِ حق كن، تا بمانى جاودان بگذر اى غافل زِ يادِ اين و آن
«عراقى»
* قرآن كريم: «الا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (رعد/ 28)
آگاه باشيد كه فقط به ياد خدا دلها آرامش مىيابند.
اين شرط آدميّت نيست مرغ تسبيح خوان و من خاموش
(دوش مرغى بصبح مىناليد عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش گفتم ...)
سعدي
قرآن كريم: «الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ (غافر/ 17)
امروز (قيامت) هركس در برابر كارى كه انجام داده است جزا داده مىشود.
رسولخدا صلى الله عليه و آله:
وَعَظَنى جَبْرَئيلُ فَقالَ: ... وَ اعْمَلْ ما شِئْتَ فَانَكَ مُلاقيهِ (بحارالانوار، ج 71، ص 189)
جبرئيل مرا پند داد و گفت: ... هرچه مىخواهى بكن كه آن را ملاقات خواهى كرد.
امام على عليه السلام:
اعْمالُ الْعِبادِ فى عاجِلِهِمْ نَصْبُ اعْيُنِهِمْ فى آجِلِهِمْ (نهجالبلاغه، حكمت 7)
اعمال بندگان در اين دنيا، نصبالعين آنها در آخرت خواهد بود.
تو تا زندهاى سوى نيكى گِراى مگر كام يابى به ديگر سراى
«فردوسى»
چو در گور تنگ استوارت كنند همه نيك و بد در كنارت كنند
«فردوسى»
زِ روز گذر كردن انديشه كن پرستيدن دادگر پيشه كن
«فردوسى»
قيامت كه بازار مينو نهند منازل به اعمال نيكو دهند
«سعدي»
امام صادق عليه السلام:
ايَّاكُمْ وَ النَّظْرَةَ؛ فَانَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَةَ وَ كَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَةً (تحفالعقول، ص 305)
از نگاه كردن به حرام بپرهيزيد؛ زيرا بذر شهوت را در دل مىكارد و اين خود براى به فتنه و گناه انداختن نگاه كننده كافى است.
زِ دست ديـده و دل هـر دو فـريـاد كـه هـرچـه ديـده بـيـنـد، دل كـنـد يـاد
«باباطاهر»
هـمـه رسـوايــى، اوّل زِ نـظـر خـيــزد تـا در تـو نظـر كـردم، رسـواى جهان گشتم
«عطّار»
امام على عليه السلام:
مَن غَضَّ طَرْفَهُ اراحَ قَلْبَهُ (غررالحكم)
كسى كه چشم خود را پايين اندازد، دلش را آسوده گرداند.
زِ چشم است ديدن، زِ دل خواستن ز ديـــدار بــاشــد هــوا خــاستـن
«اسدى»
امام على عليه السلام:
رُبَّ صَبابَةٍ غُرِسَتْ مِنْ لَحْظَة (غررالحكم، حديث 5314)
بسا نهال هوسى كه از نيم نگاهى كاشته شده است.
اگــر چشمــان نكــردى ديــدهبـونــى چــه دونـه دل كــه خـوبـان در كـجـايــى
«باباطاهر»
آدم، آه است و دم
قرآن كريم: «خُلِقَ الْانْسانُ ضَعيفاً». ( نساء/ 28)
انسان، ناتوان آفريده شده است.
2. امام على عليه السلام:
مِسْكينٌ ابْنُ آدَمَ! مَكْتُومُ الْاجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ و تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ (شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 62)
بينوا آدمى! مرگش پوشيده است و بيمارىهايش نهفته و كردارش نگاشته شده.
پشّهاى او را مىآزارد و جرعهاى گلوگير از پاى درمىآوردش و عرق، وى را گنديده مىكند.
آدم، از سنــگ سـختتــر اســت و از گُــل نــازكتــر.
آدمـيـزاد، بــه تَفـى مشـتـعــل است و بـه پُـفــى خــامــوش
بيچــاره كســى اسـت آدميــــزاد خــاكـــى كــه چــو پُـــف كنــى بَــرَد بـاد
«نظامى»
نيك گفتند بزرگان خردمند كه هست نازنينتر زِ گُل و سختتر از سنگ بشر
«امير خسرو»