بــايد كـه جـمله جــان شوي تـا لايق جـانـان شـوي
گر سوي مستان ميروي مستانه شو مستانه شو
((مولانا))
نه مرغ هوا بودي نه باد صبا بودي
از نور خدا بودي در نور خدا رفتي ….
مــــــــــــــــــــــــــــــــــولانـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
جالبترين خصوصيت بشر تناقض است !
به شدت عجله داريم بزرگ شويم و بعد دلمان براي كودكي از دست رفته مان تنگ ميشود
براي پول درآوردن خودمان را مريض مي كنيم بعد تمام پولمان را خرج مي كنيم تا دوباره سالم شويم
طوري زندگي مي كنيم كه انگار هرگز نمي ميريم و طوري مي ميريم كه انگار هرگز زندگي نكرده ايم …
“پائولو كوئليو”
گر بنگري آنچنان كه راي است اين مرگ نه مرگ، نقل جاي است
از خـــــورد گهي به خوابگاهي وز خـــوابگاهي بـــه بزم شاهــي
*******************************************
نيــم جــان بستانــد و صــد جــان دهــد آنــچــه در وهــم تــو نــايـــد آن دهـــد
**********************************************
خــــرم آن روز كزين منزل ويران بروم راحـــت جان طلبم از پــــي جانان بروم
به هواي لب او ذره صفت رقص كنان تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
* امام على عليه السلام:
احْسِنُوا صُحْبَةَ النِّعَمِ قَبْلَ فِراقِها، فَانَّها تَزُولُ وَ تَشْهَدُ عَلى صاحِبِها بِما عَمِلَ فيها (عللالشرايع، ص 464)
براى نعمتها، پيش از آن كه از شما جدا شوند، همدمى نيكو باشيد؛ زيرا نعمتها مىروند و به نحوه رفتارى كه همدمش با آن كرده است گواهى مىدهند.
درياب كُنون كه نعمتت هست بهدست كين نعمت و ملك مىرود دست بهدست
«سعدى»
امام على عليه السلام:
ايَّاكُمْ وَ الْكَسَلَ (بحارالانوار، ج 73، ص 159)
از تنبلى بپرهيزيد.
الهى آقا آب بخواهد!
* مثلى است در مذمّت و استهزاء آدمهاى كاهل و تنبل. درباره ريشه اين مثل آوردهاند كه غلامى
__________________________________________________
سخت تنبل بود و هر وقت تشنه مىشد دعا مىكرد: «الهى آقا آب بخواهد!» تا شايد بدين طريق مجبور شود از جا بجنبد و خود نيز جرعهاى آب بنوشد!
بخور و بخوابْ كار من است، خدا نگهدار من است.
برو شير درّنده باش اى دَغَل مينداز خود را چو روباه شل
«سعدى»
بگير اى جوان، دست درويش پير نه خود را بيفكن كه دستم بگير
به تنبل گفتند: «برو به سايه» گفت: «سايه خودش مىآيه»!
به تنبل گفتند: «مگسهايت را بزن» گفت: «به زحمتش نمىارزد»!
تن آسانى و كاهلى دور كن بكوش و ز رنج تنت سور كن
كه اندر جهان سودِ بىرنج نيست كسى را كه كاهل بوَد گنج نيست
«فردوسى»
مـا را به طنـاب عشق بر دار كنيد
بـا بـاده عشق مسـت ديــدار كنيد
در مسلخ عشق جـاودان خـواهـد شد1
آن را كــه شهــيـد روي دلـــدار كنـيـد2
1: ولا تحسبن الذين قتلو في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون(قران كريم)
2 : شهيد نظر مي كند به وجه الله
امام علي (ع):
چون عقل و خرد به مرتبه ي كمال رسد گفتار كم گردد.
.
كم گوي و گزيده گوي چون در // تا زاندك تو جهان شود پر
.
كم گوي و بجز مصلحت خويش مگوي/چيزي كه نپرسند تو از پيش مگوي
دادند دو گوش و يك زبانت زآغاز/يعني كه دو بشنو و يكي بيش مگوي!
آدم، آه است و دم
قرآن كريم: «خُلِقَ الْانْسانُ ضَعيفاً». ( نساء/ 28)
انسان، ناتوان آفريده شده است.
2. امام على عليه السلام:
مِسْكينٌ ابْنُ آدَمَ! مَكْتُومُ الْاجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ و تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ (شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 62)
بينوا آدمى! مرگش پوشيده است و بيمارىهايش نهفته و كردارش نگاشته شده.
پشّهاى او را مىآزارد و جرعهاى گلوگير از پاى درمىآوردش و عرق، وى را گنديده مىكند.
آدم، از سنــگ سـختتــر اســت و از گُــل نــازكتــر.
آدمـيـزاد، بــه تَفـى مشـتـعــل است و بـه پُـفــى خــامــوش
بيچــاره كســى اسـت آدميــــزاد خــاكـــى كــه چــو پُـــف كنــى بَــرَد بـاد
«نظامى»
نيك گفتند بزرگان خردمند كه هست نازنينتر زِ گُل و سختتر از سنگ بشر
«امير خسرو»
انصاف، نصف دين است
امام على عليه السلام:
الْانْصافُ افْضَلُ الْفَضائِلِ (غررالحكم، حديث 805)
انصاف، برترين فضيلتهاست.
2. امام باقر عليه السلام:
لاعَدْلَ كَالْانْصافِ ( بحارالانوار، ج 78، ص 165)
هيچ عدالتى چون انصاف نيست.
راه بزن راه، خدا هم ببين!
هركه انصاف از او جدا باشد دَد بوَد دَد، نه پادشا باشد
«سنايى»